سفری عاشقانه آغاز شد؛ مادران شهدا به استقبال عطر امام مهربانی ها رفتند
سفري عاشقانه آغاز شد؛ مادران شهدا به استقبال عطر امام مهرباني ها رفتند
در شهرستان فاروج؛

سفری عاشقانه آغاز شد؛ مادران شهدا به استقبال عطر امام مهربانی ها رفتند

کاروان زير سايه خورشيد در شهرستان فاروج با استقبال و همراهي چند تن از مادران معزز شهدا، همراه جشن هاي مردمي شدند و عطر متبرک رضوي را به اهالي اين شهرستان هديه دادند.
شناسه خبر : 47693 تاریخ انتشار : ۵ خرداد ۱۴۰۲ زمان انتشار : ۰۹:۱۹

به گزارش روابط عمومی ستاد هماهنگی کانون های فرهنگی هنری مساجد از خراسان شمالی؛ مردم  را همراه خود آورده بودند، تا خانه ای سبز با ورودی از تور که دست برقضا و چاشنی سلیقه با گیره ای کوچک امام قدرتمند ورودی را برای میهمانان می گشود.

هوا، هوای عادت غریب عاشقی بود، عطر، عطر اشک بود و توسل، در خانه ای که رشادت و درجه رفیع شهادت، پنجره اش را به روی درختان پرمیوه حیاط می گشود و در ختان حیات می گرفتند و نفس می کشیدند.

خانه شهید توافقی، با صبورانه های مادرانه  به پیشواز  پرچمداران رضوی  آمد و کلمه های عاشقانه نشست روی گونه های سه مادر شهید؛ مادر شهید "ابوالقاسم توافقی"، مادر شهید "غلامرضا مسعودی" و مادر شهید "قاسم مقیم" که میزبان و مهمان این خانه بودند؛  سفر کاروان زیر سایه خورشید در شهرستان فاروج آغاز شد.

پس از استقبال  حجت الاسلام و المسلمین نوروزی، امام جمعه فاروج، از  کاروان خدام رضوی، اولین دیدار عاشقانه و توسل به امام مهربانی ها در خانه شهید توافقی باواگویه های عاشقانه و دردل مادر شهید مقیم با امام مهربانی آغاز شد؛ دلتنگی های مادر و پسری و در ابیات شاعرانه ای ناتمام که او با سالهای خمیده از دلتنگی اما ایستاده و استوار بر بیان شوق و اشک جاری می شد.

خانه شهید علیرضا بدیعی و دیدار مادری که سالها استخوان های شکسته را جوش داد و به دل زندگی گره زده بود و خاطره دستهای امن و محکمش را همراهان فاروجی به درستی و دقیق به خاطر می آوردند، سر بر پرچم متبرک رضوی گذاشت و بارید.

همراه شدیم با کاروان نوید بخش و سربلند رضوی به دهستان سنگر 4 روستای دور اما زیبا؛ کوهستان، درختان سپیدار و انگور که می پیچید به سمت دلهای منتظر، گاهی خاک،  گاهی آسفالت را با دست فرمان بی نقص راننده پشت سر گذاشتیم، مردم روستای "قلعه نورمحمد"، پای درختان و پستی و بلندی را ایستاده بودند و کاروان را به سمت مسجد روستا هدایت کردند.

نوای یا رضا  رضا در گوش ها و چشم ها و لبها طنین انداخت و هوا متبرک شد؛ مردم با صفا و دلباخته در رنج راه محرومیت و دوردست بودن که برای شان سالها از آخرین زیارت حرم دوست  میگذشت.

روستای بعدی "محمدآباد" بود، و بعد  "احسان آباد"، "امیر آباد" هم مقصد بعدی و مردم با تمام سختی ها و کمبودها آمده بودند با اشک جان، با اینکه روستا مشکلات زیادی داشت مثل راه، آب آشامیدنی و ... اما عاشقانه ای ناتمام در کلامشان جاری بود برای شفای دل و جان متوسل شده بودند به امام مهربانی ها

آخرین دیدار مسجد بزرگ روستای باشمحله بود، که ساعت ها انتظار عاشقانه  اهالی، سربالایی ها و هوای خنکش را به کوچه های خاکی و بافت روستایی بخشید  و شب را روشن کرد؛ کودکان و نوجوانان، مرد و زن، پیر و جوان،  عطر رضوی را در صلوات خاصه امام رضا علیه السلام به آغوش گرفتند و با خطاب " یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله"  به سلطان مهربان طوس متوسل شدند.

پایان/