
فرزندانم را برای راه ولایت و پشتیبانی از امام تربیت کن
به گزارش روابط عمومی ستاد هماهنگی کانون های فرهنگی هنری مساجد خراسان شمالی؛ راه، راه ِ سربالایی بود و جاده بجنورد به اسفراین، جایی که کوهستان آغوش باز می کرد، می رسید به شلوغی و پر سرو صدایی روستایی که راه آب مسیر را نشان می داد و حکایت از روزهای خوش آب و هوایی داشت و مردمی همراه، مسجد در مسیر اصلی و بالای روستا بود، سنگفرش ها پیاده روی دلچسب می کرد و حال خوب قدیم داشت و پنجره های مهمان نواز با تورهای قدیمی و ساده، برای ورود یک دوست، لحظه شماری می کردند.
سه شنبه تکریم شهدایی بود، و روستای شهید پرور کلات از توابع شهرستان اسفراین، اغراق نیست؛ هر پله دعوتی بود و دستی دست و دلباز و چشم های مشتاق و منتظر و آدم هایی که در گپ و گفت های طولانی شان، به سبک همان عصرهای قدیم تابستان کنار خانه نشسته بودند و با لبخند، هوای خوب دوستی را به هم هدیه می کردند.
دعوت بودیم به یکی از همین خانه ها کنار یکی از همان خیابان های سنگفرش قدیمی، با سَر دَر ِآبی که نام شهید «ابراهیم نظامی» - پدر خانه - تابلوی درخشان راهنما بود و فرزندانی که همراهی و حضورشان معمولا توی روزهای آخر هفته، خانه را به یاد بزرگترهای عزیز آن روشن می کرد.
انگار ورودی بهشت بود، پله داشت و آدم را می برد بالا، مثل همان قدیم که مهمان ها از در مجزا و با احترام ویژه وارد خانه می شدند، ایوان را به دو در تقسیم میکرد همان داستان حیا و نجابت دقیقی که صاحبخانه را با آن میشد تعریف کرد و معماری حریم را ستود.
خانه پر بود از جای ِخالی ِصبوری و دلتنگی های زنی عزیز، که در رنجی خرسند، عطر ِشال ِخیسش، نت های خوشایند شهادت می داد؛ هم همسر ِ شهید بود و هم مادرِ شهید، هم خاله شهید و هم عمه شهید....
پدر، نخستین شهید روستای شهید پرور کلات بود، با همان مهربانی و دلسوزی های پدرانه که هر فرزندی را در تعریف قهرمانانه اش وا می دارد، پیرو امام بود و همیشه توصیه اش به همسرش این بود که فرزندان را طوری تربیت کن که پیرو خط امام باشند و امام را تنها نگذارند، همراه عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر بود و سال 1361 در سن 43 سالگی در عملیات یا زهرا در کرخه نور به شهادت رسید .
روی دیوارهای کاهگلی و ساده که سقف چوبی اش بوی خوب روستا و تمیزی های یک خانه دلچسب را داشت، تصویر ِ شهادتِ پدر تنها نبود، همان دیوارهای کوتاهِ صبور، روی قلب ِخاکی و مُسَکِن ِخود، شجاعت فرزندی ولایی و از جان گذشته را قاب گرفته بودند؛ پسری شجاع در کنار پدر شهید خود؛ شهید «حسن نظامی» که داستان دیگری داشت از اخلاق و ادب اسلامی و رضایت همه از او ...
پسر هم راه پدر را رفته بود و به پشتیبانی از امام و دفاع از وطن جان خود را تقدیم انقلاب اسلامی کرد و راه کربلا را رفت و در تاریخ بیستم بهمن ماه 1363 در میاندوآب به فرزندان شهید حسین (ع) پیوست.
خانه شاهد رشد سه پسر و چهار دختر بود که در قاب دل یکدیگر و روزهای شهادت این خانه نشسته بودند، و حالا دو برادر با لبخندهای پشتیبان خواهران خود، هوای همراهی و مودت خانواده را برای مهمان ها از جمله «مجتبی بهاری» سرپرست ستاد هماهنگی کانون های فرهنگی هنری مساجد خراسان شمالی و بچه های مسجد و اهالی همیار روستا، بازگو می کردند، هر کدام داستانی از خاطرات و سفارش های پدر و برادر شهید را از زاویه ای نقل می کردند و بغض دلتنگی برای مادری که عطر توصیه های درستش ستون های خانه را همچنان ایستاده و پا برجا نگه داشته بود و خانه محل مراودت های عزیزان و پذیرایی از مهمانان کرده بود و حالا خود با چفیه ای بر سر توی قاب های یادگاری لبخند می زند....
باد پرده های توری یادگاری را به سمتدوردست روستا می برد و دورنمایی از استقامت و ایرانی سربلند را در کوهستان پنجره بدرقه می کرد...
پایان/